توی راه خونه بودیم که هوا ابری بارونی بود یعنی شدید دونفره ها ، افسونم هی میگفت خو برو رل بزن تا بتونی تو این هوا باش بری بیرون ، حیف این هوا نیست و.
از دانشگاه اومده بودم و یکم خسته ، نشستم فیلم نگاه کردم و بعد ۴۵ دقیقه دیگه چشمام حسابی خسته بود که همونجور توی تختم دراز کشیدم و خوابم برد ، ساعت ۷.۵ یا ۸.۵ بود که گوشیم زنگ خورد (افسون بود) تو همون حالت خواب جواب دادم ، در واقع مغزم بیدار نشده بود و تو خواب باش صحبت میکردم ، مکالممونو یادم نیست فقط میدونم بی نهایت اصرار کرد که دوتایی بریم بیرون و منم فقط بهش میگفتم نه و تمام . اخر شب بیدار شدم بهش پیام دادم و اینا و موضوع رو براش گفتم کلی سرد جواب داد و گفت می خواستم درمورد خانوادم باهات صحبت کنم و. فراموش کن و شب بخیر و. صبح توی دانشگاه دیدمش بازم کلی سرد بود باهام در واقع قهر بود ، ازش معذرت خواهیم کردم ولی جواب نداد ، سوار واحد شدیم و رسیدیم سر مقصد مشترک خدافظی کردیم جدا حرکت کردیم ، هنوز دور نشده بودم که گوشیم زنگ خورد برداشتم افسون بود که گفت کجایی و فلان گفتم خیلی دور نیستم گفت بریم یه چیزی بخوریم و. رفتیم همون فست فود همیشگی و غذا خوردیم کلی مسخره بازی ، بعدشم کلی برا خودمون تو خیابون ول گشتیم اخرشم رفتیم ماسک خریدیم براش که یهو کسی نشناستش ،بعد اینا رسوندمش تا خوابگاهش که گفت برم لباس عوض کنم بریم بیرون باز !!!، گفتم باشه ، رفت یه تیپ پسرونه زد یعنی همه چپ چپ نگامون میکردن فقط شانس اوردیم گشت مشتی ندیدمون وگرنه بدبخت بودیم . رفتیم و رفتیم و رفتیم و کلی گشت زدیم اخرشم رفتیم سینما که خیلی خلوت بود و اوناییم که اومده بودن جف بودن و ما یکسره شاهد حرکات خاک بر سری بودیم ، افسونم کلا جا اینکه فیلم ببینه داشت اینارو نگاه میکرد . در کل روز خوبی بود و خوش گذشت البته به افسون خیلی خوش گذشت . دوستم عکسای اینستا افسونو نشونم میداد (همونایی که خودم گرفته بودم ازش) میگفت نمیدونم کدوم اسکل پاشده با این دختر رفته بیرون ، منم میخندیدم و میگفتم نمیدونم ولی چقدر طرف اسکل بوده .
کل ناراحتی افسون واسه شب قبلش این بوده که اماده شده بوده و به دوستاش گفته بوده داداشم می خوهد بیاد دنبالم باهم بریم بیرون و وقتی بهم زنگ میزنه من بکل ضایعش میکنم.
درباره این سایت